کتاب سفر به سرزمینهای ناشناخته اثر داشا کایپر
تومان 150.000
توضیحات
کتاب سفر به سرزمینهای ناشناخته اثر داشا کایپر انتشارات بله: اهمیت این کتاب در ارائهی یک روایت جامع و انسانی از زندگی با دمانس نهفته است. کایپر با نگاهی دقیق و حساس، تلاش میکند تا دردها، چالشها و لحظات نادر خوشیای که مراقبان و بیماران با آن روبرو هستند را به تصویر بکشد. این کتاب به خوانندگان کمک میکند تا بهتر درک کنند که دمانس فقط یک بیماری نیست، بلکه یک تجربهی انسانی پیچیده است که ابعاد مختلفی از زندگی فرد و خانوادهاش را تحت تاثیر قرار میدهد.
کتاب «سفر به زمینهای ناشناخته» به بررسی چندین داستان واقعی از افرادی که با دمانس دست و پنجه نرم میکنند و مراقبانشان میپردازد. این داستانها نشاندهندهی پیچیدگیها و چالشهای روزانهای است که این افراد با آن مواجه میشوند. کیپر با ترکیب این داستانها با دانش علمی، نگاهی جامع به تاثیرات دمانس بر مغز انسان و نحوهی تغییر رفتارها و شخصیت افراد ارائه میدهد. کتاب همچنین به بررسی راهکارهای مختلف برای مراقبت بهتر از بیماران و حمایت از مراقبان آنها میپردازد.
این کتاب پس از انتشار توانست نظر بسیاری از منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کند. کتاب به دلیل نگاه عمیق و انسانیاش به موضوع دمانس و مراقبت از بیماران، در چندین جشنوارهی کتاب نامزد و برگزیده شده است. همچنین، توانست جایزههای متعددی در حوزهی کتابهای علمی و پزشکی کسب کند و به یکی از پرفروشترین کتابها در این حوزه تبدیل شود.
داشا کیپر، نویسنده و محقق در زمینهی روانشناسی و علوم اعصاب، با تجربههای شخصی و علمی خود در زمینهی دمانس و مراقبت از بیماران، توانسته است آثاری با ارزش و تاثیرگذار خلق کند. او نویسندهی کتابهای دیگری همچون «ذهن و مغز انسان» و «راهنمای مراقبان» نیز میباشد که هر دو به موضوعات مرتبط با سلامت روان و علوم اعصاب پرداختهاند.
در مجموع، «سفر به زمینهای ناشناخته» کتابی است که با ارائهی دیدگاهی جامع و انسانی، میتواند به خوانندگان کمک کند تا بهتر درک کنند که دمانس چگونه زندگی افراد و خانوادهها را تحت تاثیر قرار میدهد و چگونه میتوان با این چالشهای پیچیده مواجه شد. این کتاب نه تنها برای مراقبان و خانوادههای بیماران مبتلا به دمانس، بلکه برای هر کسی که به درک عمیقتری از این بیماری و تاثیرات آن بر جامعه علاقهمند است، میتواند منبعی ارزشمند و الهامبخش باشد.
قسمتی از متن کتاب
چون حافظهی ما تمایل دارد اطلاعات جدید را با دانشی که از قبل داریم هماهنگ کند، ما همیشه حال را بهگونهای «تغییر» میدهیم تا با گذشتهمان سازگارتر به نظر برسد. بدون توجه به نشانههای جدیدی که پدرش ارائه میداد، حافظهی او رفتار پدرش را طوری ثبت میکرد که او را به فردی که پیشتر میشناخت، نزدیکتر نشان دهد. بنابراین، تعصبات بیمار و مراقب بهنوعی با هم ترکیب میشوند تا بیماری را کمتر شایع از آنچه واقعاً هست، نشان دهند. متأسفانه، فقط زمانیکه بیماران واقعاً در موقعیتی هستند که نمیتوانند خود را جبران کنند، دیگران میتوانند بیماری را به وضوح تشخیص دهند. یک شب که سم تصمیم گرفت در خانه بماند، پدرش را دید که در راهرو دستش را به سمت تلفن دراز کرده است.
سم پرسید: «داری با کی صحبت میکنی؟»
آقای کسلر جواب داد: «با پسرم.»
سم گفت: «آها؟ پس من کی هستم؟»
پدرش پاسخ داد: «تو سم هستی»، بدون اینکه به تضاد در پاسخهایش توجهی نشان دهد و با خندهای به سادگی سوال، شمارهگیری را ادامه داد.
برای لحظهای، سم در شگفتی فرو رفت. سپس به سمت پدرش رفت و باملایمت تلفن را قطع کرد. نگاهش همهچیز را به من گفت. او بالاخره فهمیده بود که رویدادی در جریان است که فراتر از حضور اوست. پدرش به دنیایی سفر کرده بود که سم نمیتوانست همراهیاش کند، دنیایی که باید آن را میپذیرفت اگر میخواست به پدرش و خودش در مواجهه با بیماری کمک کند.
شاید علاقه مند باشید:

نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.